مرهم این روز های خط خطی شده خط به خط دنبال عاشقانه های شاعرانی دویدن که شاید تا دیروز هم نمیشناختمشان..شاید امروز هم...
شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده ست
آسمانا کاسه صبر درختان پر شده ست
زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای
از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده ست
چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای می نوشم ولی از اشک فنجان پر شده ست
بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند
دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده است
دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر
شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده ست
شهر گفتم؟شهر! آری شهر! آری شهر! شهر
از خیابان از خیابان از خیابان پر شده ست
(فاضل نظری)
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت
./
آنان که فانوسشان را
بر پشت می برند
سایه هاشان پیش پای شان می افتد .
منکه تنها یک پیاله از شفق نوشیده ام
نمی توانم گله های سپید ابر را در آسمانها بچرانم
این شعر یا بهتر بگم..این روایت تلخ سرزمین ما....
بغض امروزم را هم کلید زد.....
و من پر از دلیلم برای شاد نبودن....
((بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند
دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده است))
....
روزهای سختی رومیگزرانیم...
کاش داشتان منجی ، حقیقت داشت.......
سبز باشی
بسیار زیبا پر محتوا وتلخ از غم ایام.
دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر
شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده ست
عالی.............
ای مــتــرســکـــــ ! آنقدر دستهایت را باز نکن ، کسی تو را در آغوش
نمیگیرد ، ایــســتــادگــی هــمــیــشــه تــنــهــایــی مــیــاورد
...