مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

من!

اما گویی دیگر من، من نبودم ،هرچند با همان چهره ونمای قبلی اما دیگر بی هیچ قلبی بی هیچ روحی سرگردان وحیران در این دشت چو سگ گرسنه ای که پی هم نوع میگردد میگشتم وهر لحظه از خودم دور تر میشدم..امروز که  از پیش آن فاحشه برگشتم گویی بکارت روحم را با پلمپ نداشته اش پاره کرد و باز من ماندم بی هیچ مامنی  در این دنیای با عظمت ترسم وتنهاییم که هر لحظه چو کودک یتیم از آن می هراسم..آری من ماندم بی من و منی که با من بود روزی، دیگر شب ها هم سراغی نمیگیرد..آهنگ آژانس هم که میگزارم پیدایش نمیشود حتی دیگر قطره ای هم نمیگرید..دیگر فاطمه پیشم نیست دیگر قلمم در دست نیست و باز من تنها ماندم به رسم جنین وار خلقت که در تاریکی غلط میخوردم خون میخوردم و خونابه پس میدادم..این روزها من مانده ام در حسرت تمام آنهایی که دیگر نیستند..و من مانده ام در انتظار من...همین روزها شاید. وکاش جسارت باید داشتم نه شاید که این آخرین کاش هاست..کاش های منی که من را ساخت.سلام من بی من تو هم منتظر باش.... ( ۲۶ مهر ۹۰)

نظرات 3 + ارسال نظر
کبی *** پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 17:58

روزی این را خواهیم دانست
که مرگ را
هرگز
یارای آن نیست
که آنچه را روان مان یافته
از ما برباید
چرا که یافته هایش با او یگانه اند .

شیما شنبه 30 مهر 1390 ساعت 11:33 http://Zibaroyanariaie.persianblog.ir

شاید درد را از هر طرف که بخوانی درد داشته باشد
اما درمان که نباشی نامرد میشوی...

آسمان یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 23:09 http://barayemadaram.mihanblog.com

وقتی میبینم جونایی مثل شما اینطور غمگین و سرد و نامیدانه مینویسید قلبم به درد میاد...
ولی از دستم کاری بر نمیاد فقط اشکم در میاد
دنیا برام جای غریبی شده
براتون آرزوی روزهای قشنگی دارم

ممنون..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد