مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

فصل جدید...عصیان پاییزی.

شکسته ام  درِ قفس ،جنون را نَظاره کن

دست بزن به ساختنم، تو خلقتی دوباره کن

من به طواف خود روم،از تو دگر بریده ام

برای  برگشتن دل ، دِگرخود استخاره کن

سوزِدلم  ازآن تو ، آتش ببار برای من

این همه وسعت دلم،به هروجب شراره کن

مرغ دلم که پرکشید، دگرمحال است عاشقی

دگر مگو مرا که باز، تو رَجعتی دوباره کن

مجنون که از لیلی گذشت دلش بریده از غمت

تمام عاشقان را، مست و گم وآواره کن

به آسمان غَره شوم،شبِ سیاه غیبتش

به حسرتم خیره مَشو،غمِ مرا نظاره کن

مرا که از کَمت کَمَم،نه دردمو نه مرهمم

به بند بکش به شب بکش مثال یک ستاره کن

تو باز بمان ومؤمنت،من میروم سوی فنا

فنایِ من گل من است،رحمت به هرچی خاره کن

(شهریور 90)