-
همین باران پاییزی...
یکشنبه 10 مهر 1390 14:17
مرهم این روز های خط خطی شده خط به خط دنبال عاشقانه های شاعرانی دویدن که شاید تا دیروز هم نمیشناختمشان..شاید امروز هم... شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده ست آسمانا کاسه صبر درختان پر شده ست زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده ست چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم چای می نوشم ولی از اشک...
-
سعادت آباد ۸ شب خلوتِ خلوت
شنبه 9 مهر 1390 02:50
دلم این شب ها گرفته است از تمام نامهربانی هایی که این روزها مرام همه شده است،دلم کسی را میخواهد اما سرگشته وحیران،بیتاب و نالان شِکوه میکند از شُکوه نبودن ها،نخواستن ها...دلم که عمری تنگ همه میشد این روزهادر تب وتاب رفتن وماندن،به سان کسی است که دوراهی ها را نمیخواهد اما باید برود...دلم کسی را میخواهد اما همه غریبه...
-
فصل جدید...عصیان پاییزی.
شنبه 2 مهر 1390 21:22
شکسته ام درِ قفس ،جنون را نَظاره کن دست بزن به ساختنم، تو خلقتی دوباره کن من به طواف خود روم،از تو دگر بریده ام برای برگشتن دل ، دِگرخود استخاره کن سوزِدلم ازآن تو ، آتش ببار برای من این همه وسعت دلم،به هروجب شراره کن مرغ دلم که پرکشید، دگرمحال است عاشقی دگر مگو مرا که باز، تو رَجعتی دوباره کن مجنون که از لیلی گذشت...
-
بگذریم...
چهارشنبه 30 شهریور 1390 21:49
من وقتی میبینم زیبایی دختران سرزمینم یا در آرایش گردی صورتشان است یا در انحنای بیشتر اندامشان وقتی میفهمم بزرگترین افتخار پسران مملکتم تعداد بیشتر دوست دختراشان است...وقتی میبینم که سرگرمی جفتشون ممنوعیاتیست که حتی از خانوادشون هم پتهان میکنند...وقتی...وقتی..وقتی...ای لعنت به همه این وقتی ها وقتی با خدای خودت هم قهر...
-
حیف! که نیستی دگر....
دوشنبه 28 شهریور 1390 01:14
شهریور سالروز جدایی ما از استاد مهدی اخوان ثالث (م. امید ) از بزرگترین سرایندگان ایران است که چون ناصر خسرو گفت : من آنم که در پای خوکان نریزم مر این قیمت در لفظ دری را داستان از آنجا آغاز شد که خامنه ای به اخوان ثالث پیامی داد که شما هم بیایید و با شعر خود از انقلاب پشتیبانی کنید و پاسخ نخست استاد این بود : "ما...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 شهریور 1390 11:42
داشتم نوشته های قدیمیمو ورق میزدم که به خیال ورسم خوش کودکیم خاطره بازی کنم...چشمم افتاد به ترانه ای که خیلی وقته پیش گفته بودم اما انگار هنوز برام عزیزه تو روز های بی کسی ... نمیدونم چرا من از سن خیلی کم همش دم از تنهایی و بی کسی میزدم؟مگه میشه جایه دوچرخه و بستنی یه بچه هفت هشت ساله حرف از عشق و ... بزنه؟؟؟ شب سیاه...
-
چی بگم خدا!
پنجشنبه 10 شهریور 1390 21:20
گاهی تو زندگی آدم ها ،یه آهنگ، یه عکس یه خاطره یا هر چیز دیگه ای خیلی بیرحمانه نشونمون میده که زمان گذشت...انگار همین دیروز بود که با پسر عمم بازی میکردیم خوش بودیم استخر میرفتیم و شنا بلد نبودیم و ...اما حالا بچش 1 سالشه خودش 30 سال،وقتی خوب نگاه میکنی میبینی آدم ها همونند چه کوچیک چه بزرگ ،وقتی بچه ای خواسته ات تو...
-
نا مفهوم
جمعه 28 مرداد 1390 13:41
همیشه بزرگترین اشتباهمان این است که فکر میکنیم دوستمان دارند،دوستشان داریم، دریغ از اینکه... دریغ از اینکه حتی نمیدانیم خدا نیز محبتش را بی دلیل از آن کسی نمیکند..بی بهانه دوست ندارد و بی آنکه خود بخواهد هرگز نمیگذارد هیچ کس بخواهد...فراموش نمیکنم حرفی را که...آری،تو هم انگار می لرزی ،تب داری، میترسی، نمیدانی چرا...
-
درد ودل
شنبه 22 مرداد 1390 02:35
حالم بهم میخوره از نسلی که هنرمند محبوش پ وریا پور سرخ وسیروان خ س روی وشاکردوس ت باشند...حالم بد میشه وقتی یادم میوفته جون های نسل های پیش ایده الیست بودند و جونهای نسل من به اجبار رئالیست شدند...جامعه ای که توش یکی به خاطر 20 هزار تومن تن فروشی میکنه و یکی دیگه میلیارد میلیارد خر خوری میکنه و هیچ خر تر از خودش پیدا...
-
امید تلخ...
یکشنبه 16 مرداد 1390 04:07
وقتی تنها امیدت رو از دست میدی وفکر میکنی دیگه چیزی واسه از دست دادن نداری تازه میرسی به اونجایی که باید میرسیدی..این چیز هارو تجربه های تلخ زندگی بخوای نخوای بهت میفهمونند.. همه شب چشمم به در بود که تواز در به در آیی اگر روزی رو نبودی دگر وقت سحر آیی بکشم به زیر پایت فرش مهتابه شبم رو تو بیا وخوب نگاه کن این همه تاب...
-
برو بابا!
سهشنبه 11 مرداد 1390 16:00
نمیدونم کجای قصه زندگیمون رو با خودکار صورتی نوشتند که مردونگی ازش دور شده ،مردامون یادآور زیرابرو و شرت مارک دار و موی فشن شدند ونتیجش میشه اینکه تویه خیابون جلو چشمشون زنی رو میزنن ومردونگیشون که گل میکنه با موبایل فیلم میگیرند.نمیدونم کجای زندگیمون به زنده موندن با این خفت میارزه که زن هامون به عشق افسار کشی مد...
-
تو هم نیستی کنار من...
چهارشنبه 5 مرداد 1390 11:03
دگر حالم خراب است وتو هم نیستی کنار من شبهایم پر عذاب است و تو هم نیستی کنار من همه خواب ها عطشناک است نه بیدارم دردناک است نگاهم پر سراب است و تو هم نیستی کنار من پر است اینجا ز غم هایم ؛هوا ابری ز کم هایم همه رویام بر آب است و تو هم نیستی کنار من دلم بیچاره گمگشته اسیر جاده ها گشته دل مردم کباب است و تو هم نیستی...
-
کاشکی ها ولی در تنهایی
شنبه 25 تیر 1390 19:36
کاش...تو این حال خراب وخوبم لا اقل جرات حسین پناهی عزیز رو داشتم که...ولی حیف که فقط میتوانم به یاد خیلی چیز ها شعر بگم..ترانه بخونم وتو تنهایی هام رقص غم کنم/ کاش میشد عشق را هم رنگ کرد با تمام عاشقی ها جنگ کرد کینه را از ره درو کرد آنوقت دلها را عین گل همرنگ کرد کاش چشمها اینهمه بی روح نبود شاید میشد مردگی را ننگ...
-
تقدیم با نفرت...
پنجشنبه 9 تیر 1390 19:32
همین که بغض پنهونیم سنگین میشه تو لحظه هام از زمونه خسته میشم خسته تر از خستگی هام .... تمام هستی چشمهام اشکهای یک خاطره بود اونم که اسم تو اومد از بدیهاش خوبو ربود تمومه لبخند لبهام عکسی میشد برای تو بی وفایی ته نداره اونم تو بردار وبرو تیک تیک این ثانیه ها دیگه نداره وحشتی وقتی قرار به رفتنه لعنت به عشق لعنتی وقتی...
-
دوباره..؟
چهارشنبه 1 تیر 1390 12:27
کوچکتر که بودم از هیچ فصلی مثل تابستون لذت نمیبردم..از هیچ سرمایی مثل سرمای شبهایش گرمم نمیشد ،دنیایی داشتم در این دنیای 3 ماهه ،به هیچ چیز و هیچ کس فکر نمیکردم..غصه آینده برام قصه ها نشده بود و... اما باز تابستون آمده واینبار اما نه من تابسونو میخوام نه اون میخواد به این زودی ها تموم شه..کاش میشد که...ترانه ها دیگه...
-
به یاد طعم قریب خوبها(فریدون وشریعتی)
پنجشنبه 26 خرداد 1390 22:22
گلدونا گل ندادند درختا بار ندادند گوسفند ا و گاوا و میشها ماست و پنیر ندادند گندمهای بیابون یک لقمه نون ندادند چشمه های تو دالون یک چیکه آب ندادند به هر کی هر چی گفتم، به من جواب ندادند مردای مست کوچه تو جیباشون کلوچه تلو تلو می رفتند از پیچ و تاب کوچه آی آدمای مرده ترس دلاتون رو برده پس چرا ساکت هستید؟ سگ دلاتون رو...
-
چه خیـــــال ِ بیهوده ایـــــــ ...
دوشنبه 23 خرداد 1390 23:08
نمیدونم من اول گفتم یا توکه: آخه بی معرفت ،مگه چند تا مثل تو دارم که بزارم بری... وسال های سال وشبهای زار و روز های گرم تک وتنها در این آتش میسوزم که چرا هنوز جواب سوالم... کاش اینطور نبود که شد ،کاش نمیشد اینطور..وباز هم حسرت کاش ها ،اما ها و اگر هاوداستان پر از ماتم حرف زدن با خودم ،نزدن با ...دیگران که دیگر بودند...
-
قلبه من میگه که هستی( مرگ عزیز )
چهارشنبه 18 خرداد 1390 02:26
چه دنیایی...فکرشم نمیکردم که روزی بگم یاد اون روز ها بخیر که با هم بستنی موزی میخوردیم ,یاد کباب خوردنامون کنم و بگم خدا بیامرزدش...یاد نبودنت کنم وبه دلم بگم باید عادت کنی به ندیدنش ,به ندیدن خنده هاش...چشمهاش..وبا حسرت بگم: بی معرفت میدونی سهم این روزهای من از تو فقط یک ترانه است که نمیتونم حتی واسه خودت م...
-
وقتی که حسرت یکشب تمامه افتخارمه...
جمعه 13 خرداد 1390 22:09
یه اتفاق هایی تو زندگی آدم میوفته که گذر زمان رو بهت نشون میده, اونم چه جور...بهت میفهمونه که تا حالا هیچی نبودی وهیچی نمیفهمیدی..کاش همیشه فرصت یه آه از ته دل باشه تا بغض نشه خفت کنه....شعر گفتنم که شده رسم روز های تنهایی..ای داد... وقتی نشون آینه گم بشه تو شبهای تو وای به حال زار من , کجاست رد پای تو وقتی که ناز چشم...
-
با عشق سحاب غصه باران بودی...(تقدیم به سحابی ها)
چهارشنبه 11 خرداد 1390 20:33
قصه زندگی ما سخته تمومه نفس هاش مردم ایران همینن , پرنده وزخم پر هاش یلدای بی خاطرمون دیگه تمومی نداره حافظ که قهره انگار و رستم رخشی نداره کوروش چفیه به دست ,کنار ماندانا نشست تمام تاریخ سی ساله تمومه دنیا مست مست سکوت وخنده رسم شده, تو لحظه های این زمون شیرین تر از عسل شده زخم باتوم داغ جوون مزار لاله های سرخ پر از...
-
این خرداد بی صدا..بی ندا...
سهشنبه 10 خرداد 1390 19:39
تو این خزون خستگی, تواین تبار بینشون تو این پاییز پرستی ها, نمونده هیچ کجا اَمون از اون درخت سربلند, از اون همه ناز لوند نمونده هیچ نشونه ای ,نمونده هیچ کجا امون از لاله سرخ مزار, از اون همه صبر وقرار نونده هیچ بهونه ای , نمونده هیچ کجا نشون از اون همه درد ودلها, قهر کردن ها, بریدن ها نمونده جز خاطره ا ی , خاطره ها...
-
به مناسبت یک سالگی این بلاگ
شنبه 7 خرداد 1390 11:41
شب است وباز سحر ازما دور است/دراین تاریکده حسرت به نور است شب است وباز غمم از جان برآمد / نگاهم بی غم جانانه کور است شب است وباز در دنبال پرواز / پرنده رفت زیاد این شعر وشور است شب است و باز این تاریکی دل/ نشان از سردی آن خاک گور است شب است و راهم از یاران جدا شد/شب است فاصله ها باز دور است شب است و جور یاران بلا کش /...
-
به تماشای...
پنجشنبه 5 خرداد 1390 12:36
قبلا گفته بودم کاش میدونستم آخرین بار هر چیز کی است..نگفته بودم؟ من و اتاق تاریکم من وتمومه گلدون ها ترانه های تنهایی شمعدونی ها رو طاقچه ها من و نبودنت شده من و گلها پلاسیدیم همدم زخم جدایی.... دور از تمومه باغچه ها.... بماند برای بعد...بماند باز هم.
-
امشب...
پنجشنبه 29 اردیبهشت 1390 23:52
فقط میخواستم داد بزنم,فریادی که بتونه هرچی تو دلمه بریزه بیرون , که دیگه بغض وسکوت واشک نشه چشم هامو ضعیف تر کنه...حالی داشتم که سوختنم از درون رو میفهمیدم..ساعت از یازده شب گذشته بود که فهمیدم بارون داره رنج آسمون رو میشوره انگار, میاره تو زمین انگار,به قدری شدید بودکه وقتی از خونه زدم بیرون به سر کوچه نرسیده بودم که...
-
با تنهاییم...
جمعه 23 اردیبهشت 1390 23:17
آخرین بازمانده غم را به دامانم سپار آخرین تیرشب هجررا به چشمانم سپار این دل غمدیده را بازهم غمش بیشتربده آخرین بغض رابه چشمان گریانم سپار این زلیخا که گرفت آتش درشور وعطش باز بیاور یوسفش را بر گلستانم سپار آن همه ناگفته ها واین همه درد فراق فرق هامان را بیاور لیک به هجرانم سپار درد ودل می کرد مجنون زمان با تنهاییش درد...
-
با تو...
شنبه 17 اردیبهشت 1390 15:26
وقتی بخواهند دستتو بگیرند فقط دنبال بهانه اند...اگه شده واست پیش بیاد اون لحظه ای که دست رو صورتت می گذاری وچشم به زمین میدوزی و همون موقع هاست که حسرت یه هوس به دلت چنگ میزنه ومی گی کاش...گاهی اوقات که صحبت آتش و عذاب و..پیش میاد خنده ام میگیره ومیگم ا مان از خجالتش که مهربونیش آتشی نمیگذاره.... خ وش به حال همه اون...
-
آرزوی تولد...
جمعه 9 اردیبهشت 1390 20:00
آن زمان که انتظار سخت میشود ,وقت وقته پرگشودن میشود,آن زمان که ناله ها دلگیر شد,صد ستاره در هوا شبگیر شد,صد هزاران روزه و نذر ونیاز ,کرد درهای ریا را باز باز,آن زمان که درد ودل با اشقیاء ,شد بیعت در لباس اولیاء,آن زمان که نان حکم جان گرفت,سهم صد مردم را یک خان گرفت,خون ملت آب پای لاله ها,تیر ها نوری به چشم ژاله ها,آن...
-
بیخیال...
شنبه 3 اردیبهشت 1390 17:51
وقتی دلی برای دلی تنگ می شود انگار پای عقربه ها لنگ می شود! تکراریند پنجره ها و ستاره ها خورشید بی درخشش و گل، سنگ می شود پیغام آشنا که ندارند بلبلان هر ساز و هر ترانه بد آهنگ می شود احساس می کنی که زمین بی قواره است! انگار هر وجب دو سه فرسنگ می شود! باران بدون عاطفه خشکی می آورد رنگین کمان یخ زده بی رنگ می شود هر کس...
-
لا یبقی مع ظلم...
شنبه 27 فروردین 1390 18:15
فرصت ها می آیند تا مردان مرد را بیازمایند.تا شجاعت آنان که هنوز در تب وتاب هوس این زندگی زنده اند به تحقیر در آیند تا شاید باقی عمرشان را در عذاب وجدان نکرده ها شان,بسوزند. یک ساعت بیش تا ... که نه تا آزمون بزرگ عمل وشجاعت وتقوا ومذهب ومکتب نمانده که یک به یک دوستان نا دوست تماس میگیرند وهر یک به بهانه ای گریز را...
-
کام تلخ...
یکشنبه 21 فروردین 1390 21:20
نا خود آگاه در گیر کار های روز مره ای هستیم که آخرین بار هیچ کدامشان را نمیدانم وشاید تنها جذابیت دنیای این روز های ما همین است.چقدر دلم تنگ شده برای ندیدن ها ,نفهمیدن ها ,قدرت داشتن نخواستن ها وخدا خودش میداند که این حسرت در واژه ها چگونه آتشم میزند.خدا میداند که فکر آخرین بار ها اولین ها را به کامم زهر کرده , تلخ...